جدول جو
جدول جو

معنی مردم دیس - جستجوی لغت در جدول جو

مردم دیس(مَ دُ)
چون مردم. (یادداشت مرحوم دهخدا). مردم وش. مردم وار. شبیه انسان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مردم دار
تصویر مردم دار
کسی که با مردم خوش رفتاری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردم گیا
تصویر مردم گیا
گیاهی به بلندی یک متر با گل های سفید، برگ های شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخ رنگ و به قدر زیتون و ریشه ای شبیه پیکر انسان، سگ کن، استرنگ، مردم گیاه، لفّاح، یبروح الصّنم
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دُ یَهْ)
مردم گیاه. مردم گیا. رجوع به مردم گیاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ)
مردم گیاه. مردم گیه. مهرگیاه:
ز آفرینش مردم و مردم گیا هم صورتند
اوست مردم دیگران در عهد او مردم گیاه.
سوزنی.
گر لطف و مردمیت به مردم گیا رسد
مردم گیاه مردم گردد همان درنگ.
سوزنی.
باد صبا که فحل بنات نبات بود
مردم گیا شده ست که نه مرد و نه زن است.
انوری.
حدیث سر کوه و مردم گیا
که سازند از او زیرکان کیمیا.
نظامی (اقبالنامه ص 66).
باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون
در زمین مردمی مردم گیایی برنخاست.
خاقانی.
من همی در هند معنی راست همچون آدمم
وین خران در چین صورت راست چون مردم گیا.
خاقانی.
به ترکستان اصلی شو برای مردم معنی
به چین صورتی تا کی پی مردم گیا رفتن.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ)
دوستدار خلق. که نسبت به خلق شفیق و مهربان است. که نیکخواه مردم است
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ گُ)
خوش سلوک. خوش رفتار. که با مردم باحسن سلوک. خوشروئی و ملایمت رفتار کند. که دیگران رانیازارد و نرنجاند. که پاسدار خاطر مردمان باشد: مردم دار و خداوند دوست بودی. (سیاست نامه).
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ گَ / گِ)
مردخیز. جائی را گویند که در آن ارباب عقل و دانش پیدا شوند. (آنندراج). سرزمین و دیاری که از آنجا مردان برجسته و بزرگوار برخاسته باشند، پدیدآورندۀ مردمان. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ نِ)
درندۀ مردمان. که آدمیزاد را پاره کند و بدرد و بکشد: خر بار بر به که شیر مردم در. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
مهر گیاه: من همی در هند معنی راست هنچون آدمم وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با مردم بخوشی رفتار کند آنکه با دیگران مماشات و مدارا کند: و مردم دار و خداوند دوست بودی
فرهنگ لغت هوشیار
خلیق، مردم یار
متضاد: مردم آزار، مردم خوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد